به نام خداوندی که هرچه داریم از اوست / از فقدان خوشی تا نهایت خوشبختی
دربارة رابطه دین با سیاست بحث های فراوانی شده است . در کشور خودمان و سایر کشورهای اسلامی و کشورهای غربی این نظریه ها کاملاً متفاوت است . اما اگرهمة این نظرات متفاوت را بر روی یک راستا در نظر بگیریم در یک قطب آن « نظریه جدایی دین از سیاست » و در قطب مخالف آن « نظریه دیانت عین سیاست و سیاست عین دیانت » قرار می گیرد . البته نظرهای متفاوتی باز مابین این دو طیف وجود دارد . نظریه جدایی دین از سیاست در محافل علمی و ادبیات امروز مغمولاً با عنوان سکولاریزم یا سکولاریسم طرح می شود که ما این واژه را با معنای جدایی دین از سیاست به کار می بریم .
جدایی دین از سیاست ( سکولاریزم ) به این معنی است که حوزه و قلمرو هر یک از دین و سیاست با یکدیگر متفاوت است و « هیچ کدام از آن ها نباید در امور به قلمرو دیگری دخالت کند » . و با به عبارت دیگر « هیچ یک از دین و سیاست در قلمرو دیگری دخالت نمی کند » . افرادی که به تعابیر علمی و فنی آشنایی دارند روشن است که تعبیر اول از مقولة مفاهیم ارزشی ( باید ها و نباید ها ) و تعبیر دوم از مقولة مفاهیم معرفت شناسی ( هست و نیست ها ) است .
براساس همچنین نظریه هایی اصولاً دین و سیاست مانند خطوط موازی هستند که هیچ نقطه تلاقی با هم ندارند و مسیر ها جدا است و هر یک به نهالیت و پایانی غیر از آنچه که مقصد دیگری است ، ختم می شود .
داستان سکولاریسم از اروپا آن هم اروپای قزون وسطی سرچشمه می گیرد ولی باید ریشه های آن را در این دوران و دوران تسلط کلیسا بر همة شئون اروپا جست و جو کرد . کلیسا در این دوران به دو دسته کلیسا تقسیم می شد :
کلیسای روم شرقی ( عمدتاً در ترکیه فعلی مرکزیت داشت ) و کلیسای روم غربی ( که مرکز کلیسای کلترلیک روم غربی در کشور فعلی ایتالیا ) .
این دوران دوران قدرت پاپ ها بود و این در حالی بود که کلیسا و مسیحیت در آن دوران درون مایة علمی و دینی قوی نداشت و داشته هایش را از دانشمندان علوم تجربی و فلاسفه به عاریت گرفته بود وجود از درون مایه اصیل و محکمی برخوردار نبود . تا اینکه در این دستگاه عریض و طویل با آن وسعتی که یافته بود و از آن طرف هم ضعف و فقر بنیان علمی و مبانی تئوریک هجوم آورده بود . به تدریج فشادهایی پیدا شد و موجب حرکت هایی علیه دشتگاه پاپ و کلیسای کاتولیک گردید . افرادی نظیر مارتین لوتر ( بنیان گذار فرقة پروتستات در مسیحیت ) از درون تشکیلات خود کلیسا در پی ایجاد اصلاحاتی در تعالیم مسیحیت بر آمدند و در کنار بقیة محرک های اصلاح طلب فعالیت های سیاسی را شروع کردند . که مجموع این محرک ها همراه با حرکاتشان منجر به شکل گیری نهضت بزرگی بر علیه پاپ شد و سرانجام به رنسانس منتهی شد . یکی از مهمترین نتیجه های رنسانس که روحانیون کلیساها هم آن را قبول کردند این بود که :
آن چه کلیسای کاتولیک تا آن زمان ترویج و عمل کرده انحراف از تعالیم مسیحیت بوده و مسیحیت اصیل ، دینی است که در آن حکومت نباشد و به کار سیاست نپردازد و تنها به تقویت رابطة انسان با خدای خودش در داخل کلیسا محدود شود .
محورهای عمدة تعالیم در کلیسا عبارت از خدا ، آسمان ، ملکوت بودند . بنابراین تصمیم بر این شد که به جای این تعالیم که عوامل ترمز دهنده و مصیبت طا جامعه بودند تعالیم و شعار های دیگری را مطرح کنند به این ترتیب که به جای خدا می گوییم انسان و به جای آسمان می گوییم زمین و به جــای ملکوت هم زندگی را قرار می دهیم . به این شــــرح بود که شعار « خدا ، آسمان ، ملکوت » جای خود را به سه محور دیگر یعنی انسان ، زمین ، زندگی دارد و حساب دین و دین داری را از مسائل به قولی مهم زندگی را جدا کرد و می گفتند که باید مسائل زندگی ، دنیایی و در زمین حل شود نه اینکه برای حل آن شراغ خدا و ملکوت برویم . به همین دلیل این گرایش به نام سکولاریزم ، یعنی این جهانی و دنیایی معروف است و براساس این چنین تفکراتی بود که گفته شد که اگر خدایی و دینی هست و کسی هم به آن اعتقاد دارد باید خودش بداند و خدای خودش و نباید به اجتماع و کارهای اجتماعی ربطی پیدا کند جای دین در کلیسا است . دینت یک حوزه خاص دارد و سیاست حوزة دیگر . سیاست تدبیر امور جامعه است دین یک رابطه شخصی بین خدا و انسان . به این ترتیب در اروپا و مخصوصاً مسیحیت رابطة دین و سیاست از هم بریده شد و میان آن ها مرزی ایجاد کرد در یک طرف مسائل شخصی و در طرف دیگر مسائل اجتماعی را قرار دادند . البته به تدریج پارا از این هم فراتر گذاشتند و گفتند که دین یک مسالة ذوقی است و نظیر مسائل ادبی و شعر و شاعری است . همان گونه که شاعر می گوید ای ماه من ، واین یک چیز شخصی و سلیقه ای است . در صورتی که هر چقدر ماه را صدا کنی ماه نمی شنود و این سخنان صرفاً هیجانات روحی و عاطفی را بیان می کند و وقتی فردی هم با گریه و اشک و ناله به گوشه ای پناه می برد و می گوید فدای من . . . نیز همین طور است و معلوم نیست خدایی باشد یا نه نباشد . و خلاصه اینکه انسان باید کار کند و پول دربیاورد و زندگی و تفریح کند و حکومت تشکیل بدهد و قانون وضع کند ربطی به دین ندارد و این واقعیت است اما در واقع این طرز تفکر تقریباً همسو با فلسفة پوزیتیوسیم ( اثبات گرایی ، عینی گرایی ) است که پس از رنشانس بود که در غرب پیدا شد و یا طلوع کرد . که در آن معتقدان عقیدشان بر این است که آنچه را که لمس می کنیم و می بینیم واقعیت دارد و باید دبارة آن فکر کرد و برای آن برنامه ریزی کنیم اما خدا و ملکوت را کسی ندیده و تجربه در نیامده اند پس نباید آن ها را جدی گرفت . با گذشت زمان و اختلاط فرهنگ های مختلف گرایش سکولاریسم در بین علمای کشورهای اسلامی ترویج یافت و این سوال برای این روشنفکران مطرح شد که چرا اسلام مثل مسیحیت نباشد ؟ چه اسلام هم دین است و دین رابطة بین خدا و انشان پس نباید کاری با زندگی اجتماعی مردم داشته باشد و همة تفسیرهایی که در مورد مسیحیت شد یکبار دیگر اما این بار در مورد دین اسلام تکرار شد . بعد از پیروزی انقلاب هم هدفمان این تفکرات ادامه یافت و عده ای که بقول خودشان برای سربلندی اسلام ( البته ریاکارانه) می گفتند و الان هم می گویند که ( چرا شما دین را با سیاستتان مخلوط کرده و پایه حکومت قرار داده اید ؟ این اشتباه ایت و دقیقاً مثل کار کلیسا کاتولیک است و شکست می خورد و آزموده را آزمودن خطاست ) و این کار را انجام ندهید تنها برای نجات دین تا تمام خرابی ها و نابسامانی های آینده به حساب دین مقام تمام نشود . همین .
پس برای حفظ دین ، اسلام و قرآن و حفظ آبرو و قداست روحانیون مقولة دین را از سیاست جدا کرده و دین را از صحنة سیاست کگنار بگذارید و سیاست را تنها به سیاست مداران واگذارید نه به روحانیون تا با دخالت های ناشیانة خود در امور سیاسی کارها را خراب نکنند پس باید به جای تفسیرهای قدیمی و دورة سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست ، تفسیرهای جدیدتر و یک پروتسانیم اسلامی و مارتین موتر مسلمان لازم است در غیر این صورت دین تا چندی دیگر به کلی از بین می رود .
به هر حال گرایش های سکولاریستی در برخی کشورهای اسلامی نظیر ترکیه بدان جا پیش رفته که قانون اساسی آن ها نظام لائیک را پذیرفته و یک کارمند مسلمان در ادارات دولتی ترکیه حق ندارند اسمی از دین و اسلام ببرد و شعار و علامتی از دین را به همراه داشته باشد . حتی پوشیدن لباس روحانی در ترکیه جرم است و اگر کسی را بببینند که لباس روحانی پوشیده یا دستمال و شالی شبیه عمامه بر سردارد . پلیس او را دستگیر می کند . این وضع امروز کشوری است که در گذشته ای نه چندان دور مرکز خلافت بزرگ اسلامی و دولت عثمانی بود .
شهلا سلیمان پور